کارخانه تفکر

تعرفه تبلیغات در سایت

کارخانه تفکر

آقای سیاه: ای بابا بازم صبح شده…
آقای سفید: پاشو پاشو کلی کار داریم وقت داره میره !
آقای سیاه: پاشم که چی بشه ؟ بازم زندگی تکراری..
آقای سفید: جسارت داشته باش، جدیدش کن.

کارخانه تفکر – شش و ده دقیقه یِ اِی اِم

به مدیریت اقای سیاه

به مدیریت اقای سیاه

 

امروز چهارشنبست و دومین روزیه که تصمیم به زودتر بیدار شدن گرفتم، البته تصمیمش برمیگرده به دو سه سال پیش.. اما عمل چیز دیگست! بگذریم..

امروز میخوایم به بررسی و تولیدات یک کارخانه (به داخلی و خارجیش گیر ندین ) بپردازیم اسمشو میزاریم کارخانه تفکر ! و در این کارخانه دو مسئول در بخش تولید دارد: آقای سفید و آقای سیاه.
خب بریم بیشتر باهاشون آشنا بشیم.

درباره کارخانه تفکر

اگر ذهن را یک کارخانه در نظر بگیریم میتوان گفت کارخانه ای بسیار فعال که روزانه تعداد نامحدودی افکار تولید میکند و تمامی افکار تولید شده تحت نظارت، اداره و اراده دو شخص به نام آقای سفید و سیاه (یا شایدم خانوم+ ) انجام میشود.

آقای سیاه و آقای سفید

آقای سفید در تولید فرآورده های مثبت است، یک متخصص به تمام معنا در تولید انگیزه هایی مانند چرا شما میتوانید، چرا شایسته هستید، چرا باید انجام بدین و چرا های مثبت …

آنسوی کارخانه مسئول ارشد، یعنی آقای سیاه قرار دارد که بسیار در کار خود خبرست و مسئول تولیدات افکار منفی یعنی افکار یاس آمیز و ناامیدانست، او شبانه روز در توسعه دلایلی قبیلِ چرا شما نمیتوانید، چرا ضعیف هستید و چرا شایسته نیستید است… در یک کلمه او متخصص ” چرا شما شکست خواهید خورد ” است.

نحوه کار این دو

آقای سفید و سیاه هر دو به طور گسترده ای فرمانبردار هستند، کافیست اشاره ای برای شروع وظایف کنین سریعا بدون وقفه به تولید میپردازند. یحالتی Real-Time هستند اگه اشاره شما جنبه مثبت داشته باشه آقای سفید پا پیش میزارد و اگر جنبه منفی باشد آقای سیاه پیش قدم است.

میخواین بدونین چطور کار میکنند ؟ سادست !

کافیه بگین: امروز چقد مزخرفه (جمعه غم انگیز؟)
خب شروع شد الان آقای سیاه دلایلی درستی بهتون میده که چقد امروز مزخرفه، شاید پیشنهاد کنه که امروز سرده یا گرمه، اصلا امروز حالتون خوب نیست، شاید مریض باشین اصلا !

یا میتونین بگین امروز عالیه ! (همون شنبه ای که منتظر بودیم ؟)
آقای سفید خط تولید رو روشن کرد، دلایل متعددی که چرا ساعت ۵ صبح بیدار شدین، چرا اصلا بیدار شدین، هوای سرد یا گرم متعادل شده دو نفره و این حرفا.. ، احساس خوب و رضایت از خودتون و …

امتحان کنین و فیدبک بدین !


سخن پایانی

هر چقدر از این کارگران (که به مرور بصورت ناخودآگاهتون در آمده و مدیر میشوند) کار بکشین اون کارگر فعال تر و کار کشته تر میشود، فضای بیشتری از کارخانه رو به خود اختصاص میدهد سهام بیشتر.. شایدم اختلاس کنن

نظرتون راجب اخراج یا سلب آقای سیاه چیه ؟ میدونین چند نفر بخاطر این کارتون بیکار میشن ؟ :))
آقای اهمال کاریان، خانم بی انگیزه، آقای تنبل پور، خانم بی حوصله زاده و حتی اون بچه های معصوم خوابالو …
میتونین همین کار رو هم کنین مدیر اصلی اون کارخونه شمایین.. تصمیم با شماست! میتونین سهام آقای سفید رو هم بیشتر کنین و محیط کار بزرگتری به اون بدین یا حتی برعکس.

بنظرم خوب و بد به خودی خود وجود نداره و سازندشون ماییم، با طرز تفکرمون، نحوه بهره برداری از کارخونه، و از همه مهمتر دیدمون نسبت به موضوع، کدوم رو انتخاب میکنین ؟
چرا اصلا دو حالت؟ خوب و بد، ناراحت و خوشحال، یادمه تو سریال دارک، H.G. Tannhaus گفته بود شاید سه حالت داریم حتی :))

چالش کارخانه تفکر

وقتی این پست رو خوندین به اطرافتون دقت کنین یچیزی رو مد نظر بگیرین و بررسی کنین، خلاقیت به خرج بدین تفکر یک بازی نیست یا شایدم هست مهم اینه در هر صورت برنده بیرون بیاین !
میتونه یک چالش باشه، چالش کارخانه تفکر..
به هوا دقت کنین اگه سرده گله نکنین از سرما لذت ببرین و اگه گرمه خوشحال باشین از هوای آزاد..
خوب و بد نیست.. انتخاب کنین نبردتون رو برد و برد بسازین، بازنده ای نیست..
همه چی خودتونین، همه چی از شما شروع میشه..

– مطلب برداشت آزادی از فصل اول کتاب جادوی فکر بزرگ بود.
پی نوشت: انگیزه رو داشتین ؟
...
نویسنده : علی بحرانی بازدید : 200 تاريخ : جمعه 5 مرداد 1397 ساعت: 18:31